Langston Hughes
هفت شعر
Langston Hughes
هفت شعر
آزادی
به شیکَرَکی میمونه
رو شیرینیِ بیدَنگوفَنگی
که مالِ یه بابای دیگهس
تا وختی ندونی
شیرنی رُ چه جور باس پخت
همیشه همین
بساطه که هس
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویشداشتهاند.
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بیاعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسبابچینی کنند،
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاجِ گلِ ساختگیِ وطنپرستی نمیآرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زندگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق میکنیم.
(در این «سرزمینِ آزادگان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)
بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه میکنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستارگان فراگستر میشود؟
سفیدپوستی بینوایم که فریبم داده به دورم افکندهاند،
سیاهپوستی هستم که داغ بردگی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بستهام
اما چیزی جز همان تمهیدِ لعنتیِ دیرین به نصیب نبردهام
که سگ سگ را میدرد و توانا ناتوان را لگدمال میکند.
من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمدهام
در زنجیرۀ بیپایانِ دیرینه سالِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوههای برآوردن نیاز،
کارِ انسانها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمانِ آز و طمع.
من کشاورزم ــ بندۀ خاک ــ
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درماندهام. ــ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سالهاست دست به دست میگردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادیترین آرزومان را در رویای خود پروردم،
رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود میخواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.
آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جستوجوی آنچه میخواستم خانهام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانههای تاریک ایرلند و
دشتهای لهستان
و جلگههای سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزادگان» را بنیان بگذارم.
آزادگان؟
یک رویا
رویایی که فرامیخواندم هنوز امّا.
آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
ــ سرزمینی که هنوز آنچه میبایست بشود نشده است
و باید بشود! ــ
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آنِ من است.
ــ از آنِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبینشان، درد و ایمانشان،
در ریختهگریهای دستهاشان، و در زیر باران، خیشهاشان
بار دیگر باید رویای پُرتوان ما را بازگرداند.
آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولادِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیدهاند
ما میباید سرزمینمان را، آمریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.
آه، آری
آشکارا میگویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این، سوگند یاد میکنم که وطن من، خواهد بود!
رویای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.
ما مردم میباید
سرزمینمان، معادنمان، گیاهانمان، رودخانههامان،
کوهستانها و دشتهای بیپایانمان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گسترۀ این ایالات سرسبز بزرگ را ــ
و بار دیگر وطن را بسازیم!
Let America be America again.
Let it be the dream it used to be.
Let it be the pioneer on the plain
Seeking a home where he himself is free.
(America never was America to me.)
Let America be the dream the dreamers dreamed—
Let it be that great strong land of love
Where never kings connive nor tyrants scheme
That any man be crushed by one above.
(It never was America to me.)
O, let my land be a land where Liberty
Is crowned with no false patriotic wreath,
But opportunity is real, and life is free,
Equality is in the air we breathe.
(There’s never been equality for me,
Nor freedom in this “homeland of the free.”)
Say, who are you that mumbles in the dark?
And who are you that draws your veil across the stars?
I am the poor white, fooled and pushed apart,
I am the Negro bearing slavery’s scars.
I am the red man driven from the land,
I am the immigrant clutching the hope I seek—
And finding only the same old stupid plan
Of dog eat dog, of mighty crush the weak.
I am the young man, full of strength and hope,
Tangled in that ancient endless chain
Of profit, power, gain, of grab the land!
Of grab the gold! Of grab the ways of satisfying need!
Of work the men! Of take the pay!
Of owning everything for one’s own greed!
I am the farmer, bondsman to the soil.
I am the worker sold to the machine.
I am the Negro, servant to you all.
I am the people, humble, hungry, mean—
Hungry yet today despite the dream.
Beaten yet today—O, Pioneers!
I am the man who never got ahead,
The poorest worker bartered through the years.
Yet I’m the one who dreamt our basic dream
In the Old World while still a serf of kings,
Who dreamt a dream so strong, so brave, so true,
That even yet its mighty daring sings
In every brick and stone, in every furrow turned
That’s made America the land it has become.
O, I’m the man who sailed those early seas
In search of what I meant to be my home—
For I’m the one who left dark Ireland’s shore,
And Poland’s plain, and England’s grassy lea,
And torn from Black Africa’s strand I came
To build a “homeland of the free.”
The free?
Who said the free? Not me?
Surely not me? The millions on relief today?
The millions shot down when we strike?
The millions who have nothing for our pay?
For all the dreams we’ve dreamed
And all the songs we’ve sung
And all the hopes we’ve held
And all the flags we’ve hung,
The millions who have nothing for our pay—
Except the dream that’s almost dead today.
O, let America be America again—
The land that never has been yet—
And yet must be—the land where every man is free.
The land that’s mine—the poor man’s, Indian’s, Negro’s, ME—
Who made America,
Whose sweat and blood, whose faith and pain,
Whose hand at the foundry, whose plow in the rain,
Must bring back our mighty dream again.
Sure, call me any ugly name you choose—
The steel of freedom does not stain.
From those who live like leeches on the people’s lives,
We must take back our land again,
America!
O, yes,
I say it plain,
America never was America to me,
And yet I swear this oath—
America will be!
Out of the rack and ruin of our gangster death,
The rape and rot of graft, and stealth, and lies,
We, the people, must redeem
The land, the mines, the plants, the rivers.
The mountains and the endless plain—
All, all the stretch of these great green states—
And make America again!
تو گرگ و میش اگه پرسه بزنی
گاهی راتو گم میکنی
گاهی هم نه.
اگه به دیفار
مشت بکوبی
گاهی انگشتتو میشکونی
گاهی هم نه.
همه میدونن گاهی پیش اومده
که دیوار برُمبه
گرگ و میش صبح سفید بشه
و زنجیرا
از دسّا و پاها
بریزه.
Sometimes
You get lost in the dusk—
And sometimes not.
Beating your fists
Against the wall,
You break your bones
Against the wall—
But sometimes not.
Walls have been known
To fall,
Dusk turn to dawn,
And chains be gone!
با ترس یا با ریش گرو گذاشتن
دموکراسی دس نمیاد
نه امروز نه امسال
نه هیچ وختِ خدا.
منم مث هر بابای دیگه
حق دارم
که وایسم
رو دوتّا پاهام و
صاحاب یه تیکه زمین باشم.
دیگه ذلّه شدهم از شنیدن این حرف
که: «هر چیزی باید جریانشو طی کنه
فردام روز خداس!»
من نمیدونم بعد از مرگ
آزادی به چه دردم میخوره،
من نمیتونم شیکمِ امروزَمو
با نونِ فردا پُر کنم.
آزادی
بذر پُر برکتیه
که احتیاج
کاشتهتش.
خب منم این جا زندگی میکنم نه
منم محتاج آزادیم
عینهو مث شما.
Democracy will not come
Today, this year
Nor ever
Through compromise and fear.
I have as much right
As the other fellow has
To stand
On my two feet
And own the land.
I tire so of hearing people say,
Let things take their course.
Tomorrow is another day.
I do not need my freedom when I’m dead.
I cannot live on tomorrow’s bread.
Freedom
Is a strong seed
Planted
In a great need.
I live here, too.
I want freedom
Just as you.
خیلی وخ پیش از اینا بود.
من، حالا دیگه بگینگی رویام یادم رفته
اما اون وقتا
رویام درست اونجا بود و
جلو روم
مث پنجۀ آفتاب برق میزد.
بعد، اون دیفاره رفت بالا.
خورد خورد رفت بالا
میون من و رویاهام.
رفت بالا، اونم با چه آسّهکاری!
خورده خورده
آسّه آسّه رفت بالا و
روشنیِ خوابمو
تاریک کرد و
رویامو ازم پنهون کرد.
بالا رفت تا رسید به آسمون،
آخ! امان ازین دیفار!
همهجا سایهس و
خودمم که سیاه!
تو سایه لمیدهم
پیش روم، بالا سرم،
دیگه روشنیِ رویام نیس،
جز یه دیفار کَت و کلفت هیچی نیس،
جز سایه هیچی نیس.
دسّای من
دسّای سیای من!
(اونا از تو دیفار رد میشن
اونا رویای منو پیدا میکنن)
کومکم کنین دخل این سیاهیا رو بیارم
این شبو بتارونم
این سایه رو درب و داغون کنم
تا ازش هزارون پرۀ آفتاب درآرم:
هزار گردباد
از خورشید و رویا!
It was a long time ago.
I have almost forgotten my dream.
But it was there then,
In front of me,
Bright like a sun—
My dream.
And then the wall rose,
Rose slowly,
Slowly,
Between me and my dream.
Rose until it touched the sky—
The wall.
Shadow.
I am black.
I lie down in the shadow.
No longer the light of my dream before me,
Above me.
Only the thick wall.
Only the shadow.
My hands!
My dark hands!
Break through the wall!
Find my dream!
Help me to shatter this darkness,
To smash this night,
To break this shadow
Into a thousand lights of sun,
Into a thousand whirling dreams
Of sun!
من در رویای خود دنیایی را میبینم که در آن هیچ انسانی
انسان دیگر را خوار نمیشمارد
زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش، گذرگاههایش را میآراید.
من در رویای خود دنیایی را میبینم که در آن
همگان راه گرامیِ آزادی را میشناسند
حسد، جان را نمیگزد
و طمع، روزگار را بر ما سیاه نمیکند.
من در رویای خود دنیایی را میبینم که در آن
سیاه یا سفید
ــ از هر نژادی که هستی ــ
از نعمتهای گسترۀ زمین سهم میبرد.
هر انسانی آزاد است
شوربختی از شرم سر به زیر میافکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیازهای تمامیِ بشریت را برمیآورد.
چنین است دنیای رویای من!
I dream a world where man
No other man will scorn,
Where love will bless the earth
And peace its paths adorn
I dream a world where all
Will know sweet freedom’s way,
Where greed no longer saps the soul
Nor avarice blights our day.
A world I dream where black or white,
Whatever race you be,
Will share the bounties of the earth
And every man is free,
Where wretchedness will hang its head
And joy, like a pearl,
Attends the needs of all mankind-
Of such I dream, my world!
تو ای سیاهِ زیبا ای سیاهِ تنها
سینهات را در آفتاب عریان کن،
از روشنی مهراس
تو که فرزند شبی.
آغوشت را به تمامی بر زندگی بگشای
در نسیم درد و رنج به چرخ آی
رو سوی دیوار کُن با درِ سیاهِ بستهاش
با مشت برهنۀ قهوهرنگ بر آن بکوب و
منتظر بمان!
Lovely, dark, and lonely one,
Bare your bosom to the sun,
Do not be afraid of light
You who are a child of night.
Open wide your arms to life,
Whirl in the wind of pain and strife,
Face the wall with the dark closed gate,
Beat with bare, brown fists
And wait.