شهریار
شهریار
یک دم ز حقوق مدنی دم بزن ای زن
وین دام سیهسلسله بر هم بزن ای زن
این جامۀ ماتم به دل ما زده صد چاک
صد چاک در این جامۀ ماتم بزن ای زن
آبستن عیسای تکامل تویی آخر
پس چاک به پیراهن مریم بزن ای زن
بگشای چو خورشید رخ و تیر تجلّی
بر دیدۀ نامحرم و محرم بزن ای زن
تا زخمۀ سازت بدرد پردۀ اوهام
این نغمه گهی زیر و گهی بم بزن ای زن
با سعی و عمل پرچم اقبال و شرف را
مردانه به سرتاسر عالم بزن ای زن
بر برگ گلت شبنم اشک اینهمه بس نیست؟
دیگر به سر و سینۀ خود کم بزن ای زن
تو ماه مقنّع به سر خود چه زنی مشت؟
آن مشت سر شیخ معمّم بزن ای زن
شهریار