هوشنگ ابتهاج
هوشنگ ابتهاج
و هنگامی که یاران،
با سرودِ زندگی بر لب،
به سوی مرگ میرفتند،
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند.
بهشوقِ زندگی آواز میخواندند.
و تا پایان به راهِ روشنِ خود باوفا ماندند.
عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم.
من و تو با هزارانِ دگر،
این راه را دنبال میگیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.
عزیزم!
کارِ دنیا رو به آبادیست.
و هر لاله که از خونِ شهیدان میدمد امروز،
نویدِ روزِ آزادیست.
هوشنگ ابتهاج