آزادی

پل الوار

پل الوار

نیروی هوایی انگلیس در جنگ جهانی دوم هزاران نسخه از این شعر را روی مناطق اشغالی فرانسه پخش کرد.

«آزادی»
پل الوار
ترجمۀ محمدتقی غیاثی

روی دفترهای دانش‌آموزی خود،
روی میز تحریرم، روی درختان،
روی ماسه، روی برف،
نام تو را می‌نویسم.

روی همۀ صفحه‌های خوانده شده،
روی صفحه‌های سفید،
روی سنگ و خون و کاغذ یا خاکستر
نام تو را می‌نویسم.

روی تصویرهای طلایی،
روی سلاح مردان جنگی،
و بر تاج پادشاهان،
نام تو را می‌نویسم.

روی جنگل و کویر،
بر آشیانه‌ها و گل‌های طاوسی
بر بازتاب کودکی خود،
نام تو را می‌نویسم.

بر شگفتی‌های شب‌ها،
روی نان سفید روزها،
روی فصل‌های نامزدی،
نام تو را می‌نویسم.

روی همۀ تکه پاره‌های آسمان لاجوردی خود
روی مرداب، این آفتاب پوسیده،
روی دریاچه، این ماه زنده،
نام تو را می‌نویسم.

روی کشتزاران، روی افق،
بر بال مرغان هوا،
و بر آسیاب سایه‌ها،
نام تو را می‌نویسم.

بر هر جرعه سپیده‌دمان،
بر دریا، بر قایق‌ها،
روی کوه دیوانه،
نام تو را می‌نویسم.

بر کف ابرها،
بر عرق‌های طوفان،
بر قطرۀ درشت و بی‌طعم باران،
نام تو را می‌نویسم.

روی اجسام نورافشان،
بر زنگ‌های رنگ‌ها،
روی حقیقت جسمانی،
نام تو را می‌نویسم.

بر کوره راه‌های بیدار گشته،
بر راه‌های باز به هرسو،
بر میدان‌های طغیانی،
نام تو را می‌نویسم.

روی چراغی که روشن می‌شود،
روی چراغی که خاموش می‌گردد،
روی همه خانه‌های خود،
نام تو را می‌نویسم.

روی میوۀ بریده از میان،
میوۀ آینه و اتاق من،
روی بسترم، این صدف خالی،
نام تو را می‌نویسم.

روی سگ شکمباره و مهربانم
روی گوش‌های تیز شدۀ او،
روی پای نااستوار او،
نام تو را می‌نویسم.

روی تخته شنای درم
روی اشیاء آشنا
روی موج آتش مقدس
نام تو را می‌نویسم.

بر هر تنی که عطا گشته،
بر جبین دوستان خود،
بر هر بامدادی که چون دست دوستی دراز می‌شود،
نام تو را می‌نویسم

بر شیشۀ شگفت‌زدگی‌ها،
بر لب‌های آمادۀ دقیق،
بسیار بالاتر از سکوت،
نام تو را می‌نویسم.

روی پناهگاه‌های ویران شده‌ام
روی فانوس‌های افتاده‌ام
بر دیواره‌های غم و درد خود،
نام تو را می‌نویسم.

بر غیبت‌های اشتیاق
بر تنهایی عریان،
بر پله‌های مرگ،
نام تو را می‌نویسم.

بر سلامت بازگشته
بر گزند گم‌گشته
بر امید بی‌خاطره،
نام تو را می‌نویسم.

و به نیروی یک واژه،
زندگی از سر می‌گیرم،
من برای شناختن و نامیدن تو،
پا به جهان گذاشته‌ام،
آزادی!

فکر اولیه‌ام این بود که در پایان شعر، نام زنی را که دوست می‌داشتم و این شعر برای او سروده شده بود بیاورم.
اما خیلی زود دریافتم که تنها کلمه‌ای که در ذهنم طنین‌انداز است کلمه آزادی است. بنابراین، زنی که دوستش داشتم، جای خود را به آرزویی والاتر داد.
دریافتم که تکرار کلمه آزادی در تمام شعر تنها برای جاودانه ساختن یک خواست بسیار ساده، بسیار روزمره و بسیار طبیعی، یعنی رهایی از چنگ اشغالگران بود.

پل الوار

آزادی با صدای پل الوار

ای آزادی
شاعر: پل الوار
مترجم: محمدتقی غیاثی

Liberté

Sur mes cahiers d’écolierSur mon pupitre et les arbresSur le sable sur la neigeJ’écris ton nom
Sur toutes les pages luesSur toutes les pages blanchesPierre, sang, papier ou cendreJ’écris ton nom
Sur les images doréesSur les armes des guerriersSur la couronne des roisJ’écris ton nom
Sur la jungle et le désertSur les nids, sur les genetsSur l ‘écho de mon enfanceJ’écris ton nom
Sur les merveilles des nuitsSur le pain blanc des journéesSur les saisons des fiancéesJ’écris ton nom
Sur tous mes chiffons d’azurSur l’étang soleil moisiSur le lac, lune vivanteJ’écris ton nom
Sur les champs, sur l’horizonSur les ailes des oiseauxEt sur le moulin d’ombresJ’écris ton nom
Sur chaque bouffée d’auroreSur la mer sur les bateauxSur la montagne démenteJ’écris ton nom
Sur la mousse des nuagesSur les sueurs de l’orageSur la pluie épaisse et fadeJ’écris ton nom
Sur les formes scintillantesSur les cloches des couleursSur la vérité physiqueJ’écris ton nom
Sur les sentiers éveillésSur les routes déployéesSur les places qui débordentJ’écris ton nom
Sur la lampe qui s’allumeSur la lampe qui s’éteintSur mes maisons réuniesJ’écris ton nom
Sur le fruit coupé en deuxDu miroir et de ma chambreSur mon lit coquille videJ’écris ton nom
Sur mon chien gourmand et tendreSur ses oreilles dresséesSur sa patte maladroiteJ’écris ton nom
Sur le tremplin de ma porteSur les objets familiersSur le flot du feu béniJ’écris ton nom
Sur toute chair accordéeSur le front des mes amisSur chaque main qui se tendeJ’écris ton nom
Sur la vitre des surprisesSur les lèvres attentivesBien au-dessus du silenceJ’écris ton nom
Sur mes refuges détruitsSur mes phares écroulésSur les murs de mon ennuiJ’écris ton nom
Sur l’absence sans désirSur la solitude nueSur les marches de la mortJ’écris ton nom
Sur la santé revenueSur le risque disparuSur l’ espoir sans souvenirJ’écris ton nom
Et par le pouvoir d’un nomJe recommence ma vieJe suis né pour te connaîtrePour te nommerLiberté.

بخشی از داستان فرشته‌ها از کتاب کلاه کلمنتیس
اثر میلان کوندرا
مترجم: احمد میرعلائی

کلاه کلمنتیس
کلاه کلمنتیس

کلاه کلمنتیس
نویسنده: میلان کوندرا
مترجم: احمد میرعلائی

فیلم کوتاه شکل
کارگردان: ژاکو فان دورمال
لینک IMDB

The Shape
Jaco Van Dormael
2019

دسته‌بندی مطالب | شکل اول

دسته‌بندی مطالب | شکل دوم