عِمران صلاحی
عِمران صلاحی
كمك كنین هلش بدیم چرخ ستاره پنچره
رو آسمون شهری كه ستاره برق خنجره
گلدون سرد و خالی رو بذار كنار پنجره
بلكه با دیدنش یه شب وا بشه چن تا حنجره
به ما كه خستهایم بگه خونۀ باهار كدوم وره
تو شهرمون آخ بمیرم چشم ستاره كور شده
برگ درخت باغمون زبالۀ سپور شده
مسافر امیدمون رفته از اینجا دور شده
كاش تو فضای چشممون پیدا بشه یه شاپره
به ما كه خستهایم بگه خونۀ باهار كدوم وره
كنار تنگ ماهیا گربه رو نازش میكنن
سنگ سیاه حقه رو مهر نمازش میكنن
آخر خط كه میرسیم خطو درازش میكنن
آهای فلك كه گردنت از همهمون بلنتره
به ما كه خستهایم بگو خونۀ باهار كدوم وره
عمران صلاحی
علی عظیمی