آزاده خانم و نویسنده‌اش

رضا براهنی

آزاده خانم

دو بریده از رمان آزاده خانم و نویسنده‌اش
نویسنده: رضا براهنی

چشم‌ها و چهرۀ دیوانه‌کنندۀ او سفر کرد. از قونیه تا ازمیر تا قسطنطنیه تا «تسالونیکی» و تا آتن. حرف نمی‌زد، فقط هوا را به عطر خود آغشته می‌کرد. حالا حوصلۀ گذشتۀ دور را نداریم. او بود که «کاوافی» را عاشق دریانوردهای جوان کرد. «سفریس» را به میعادگاه تصاویر شکستۀ یونان زوال‌یافته فرستاد. زبان آزادی را به «حکمت» جوان، «ریتسوس» همیشه جوان و «فاضل حُسنی داغلارجا»ی خردمند آموخت. شعر از سینۀ او شیر نوشید و مست شد. ماهی که نورش از چهره و دست‌ها و پاهای زنی که او بود ساطع می‌شد. در تَرکِ دئونیزوسِ کُزد به رقص برخاست و شمس را به جان مولای قونیوی انداخت. در رقص دایره حاضرِ غایب بود و بعد وسط دایره دراز کشید و فریاد زد: حالا مرا همگی خواب ببینید! از من پر شوید. چشم‌هاتان حیران من باشد. من رنگ روج شما را دارم. با نوک انگشت پلک‌هایم را لمس کنید. چشم‌های سفیدم مال شما. زانو بزنید. تماشا کنید. نگاهش را از پل‌های میان قاره‌ها عبور داد. حالا عبور کنید. من با قصه‌هایم به اندرون می‌روم. شهریار، گوش کن! پل این سه قاره منم.

دکتر رضا می‌خواست به دکتر اکبر بگوید که او مجبور است نوشتن را از شخصیت‌هایش یاد بگیرد. نوشتنِ قصه راحت است ولی نوشتنِ قصه نوشتن اصلاً آسان نیست.
قصه را یک نفر می‌نویسد. و به همین دلیل زور می‌گوید. اما کسی که قصۀ نوشتن را می‌نویسد با زورگویی مخالف است. اگر قصه را یک نفر بنویسد، قصه، قصۀ مؤلف است؛ و قصۀ مؤلف، یعنی سلطنت مؤلف. و دکتر رضا با این سلطنت همیشه مخالف بوده. پس با مؤلف هم مخالف است. اگر نویسنده، قصه را طوری بنویسد که انگار نوشتنِ قصه را می‌نویسد، حتی اگر بمیرد باز قصه ادامه خواهد یافت. پس مرگ بر مولف! زنده باد نوشتن! پس انتخاب نام «آزاده» بی‌دلیل نیست.
شخصیت است که قصه‌نویس را می‌نویسد نه برعکس. اوست که با قصه‌نویس سَرِ جنگ دارد. بحران یعنی همین. چون شخصیت واقعیت ندارد، می‌تواند تا ابد بنویسد. چون قصه‌نویس واقعی است، محدود است. پس بهتر است قصه‌نویس فقط کاتب آزاده خانم باشد، نه قصه‌نویسِ او. به این ترتیب او می‌تواند به آسانی اول شخص، دوم شخص و یا سوم شخص شود. مفرد و جمع این اشخاص هم فرقی ندارند.
می‌توان از جنسی به جنسی، از جنسیتی به جنسیتی دیگر رفت ولی تحت تسلط نبود و مسلط هم نبود. می‌توان پیش از زبان بود، در زبان بود و در آن سوی زبان بود. می‌توان در خواب بود یا بیدار. می‌توان ترکیبی به هر نسبت از این دو بود…