فلورن پانی
فلورن پانی
Ma liberté de penser
Florent Pagny
Quitte à tout prendre, prenez mes gosses et la télé
Ma brosse à dents, mon revolver, la voiture ça c’est déjà fait
Avec les interdits bancaires
Prenez ma femme, le canapé
Le micro-ondes, le frigidaire
Et même jusqu’à ma vie privée
De toute façon à découvert
Je peux bien vendre mon âme au Diable
Avec lui, on peut s’arranger
Puisqu’ici tout est négociable, mais vous n’aurez pas
Ma liberté de penser
Prenez mon lit, les disques d’or, ma bonne humeur
Les p’tites cuillères, tout c’qu’à vos yeux a d’la valeur
Et dont je n’ai plus rien à faire
Quitte à tout prendre, n’oubliez pas
Le shit planqué sous l’étagère
Tout c’qui est beau et compte pour moi
J’préfère qu’ça parte à l’Abbé Pierre
J’peux donner mon corps à la science
S’il y a quelque chose à prélever
Et que ça vous donne bonne conscience mais vous n’aurez pas
Ma liberté de penser
Ma liberté de penser
(Hey!)
J’peux vider mes poches sur la table
Ca fait longtemps qu’elles sont trouées
Baisser mon froc, j’en suis capable mais vous n’aurez pas
Ma liberté de penser
Quitte à tout prendre, et tout solder
Pour que vos p’tites affaires s’arrangent
J’prends juste mon pyjama rayé, j’vous fais cadeau des oranges
Vous pouvez bien même tout garder, j’emporterai rien en enfer,
Quitte à tout prendre, j’préfère y aller
Si l’paradis vous est offert
(Hey!)
Je peux bien vendre mon âme au Diable
Avec lui, on peut s’arranger
Puisqu’ici tout est négociable mais vous n’aurez pas
Non vous n’aurez pas
Ma liberté de penser
Ma liberté de penser
آزادی اندیشه من
فلورِن پانی
هر چی دلتان میخواهد از من بگیرید
بچههایم را بگیرید تلویزیونم را بردارید
مسواكم و اسلحهام را به غارت ببرید
ماشینم را كه قبلاً گرفتید
به بهانه بدهی بانكی
زنم را بردارید، كاناپهام را بردارید
مایكروویو و یخچالم را
و حتی زندگی خصوصیام را
در هر صورت
من میتوانم روحم را هم با شیطان معامله كنم
گمانم اهل معامله است
راستش اینجا همه چیز قابل معامله است
جز یك چیز، شما آزادی اندیشهام را از من نمیتوانید بگیرید.
تختم را بردارید، سیدیهای طلاییام مال شما، و اخلاق خوبم
قاشقهای كوچك را بردارید، هر چیزی كه ارزشی دارد
من هیچ مقاومتی در مقابل شما نمیكنم
همه چیز را بردارید،
یادتان نرود كمی هم دوا زیر قفسه قایم كردم
هر چیزی كه برای من زیباست بردارید
البته من ترجیح میدهم اینها را به كشیش پییر بدهم
حتی میتوانم اعضای بدنم را هم پس از مرگ به شما بدهم
البته اگر چیز قابلی آن تو مانده باشد
و بتواند به شما آرامش وجدان بدهد
اما یادتان باشد، آزادی اندیشه را از من نمیتوانید بگیرید.
من میتوانم آت و آشغال ته جیبم را روی میز خالی كنم
مدتی است ته جیبم سوراخ است
خودم میتوانم شلوارم را پایین بكشم
ولی شما آزادی اندیشه را از من نمیتوانید بگیرید.
همه چیز را بردارید حراج كنید
برای این كه معامله كوچك ما جور شود
من فقط پیژامه راهراهم را برمیدارم
پرتقالهایم را هم به شما هدیه میدهم
همه چیز مال شما
من با خودم چیزی را به جهنم نخواهم برد
همه چیز را بردارید، من ترجیح میدهم بروم
البته اگر بهشت را به شما دادهاند
من میتوانم روحم را به شیطان بفروشم
با او میشود معامله كرد
راستش اینجا همه چیز قابل معامله است
اما شما آزادی اندیشه را نمیتوانید از من بگیرید،
آزادی اندیشیدن را نمیتوانید از من بگیرید.
گؤرمه!
باش اوسته یومارام گؤزلریم
دینمه!
مطیعم کسهرم سؤزلریم
بیر سؤز ائشیتمه!
قولاغیم باغلارام
گولمه!
پکی شام و سحر آغلارام
قانما!
باجارمام! منی معذور توت
بؤیلهجه تکلیف محالی اونوت!
قابل ایمکانمی اولور قانماماق؟
مجمر نار ایچره اولوب یانماماق؟
ائیله خموش آتش سوزانینی
قیل منی آسوده، هم اوز جانینی
میرزاعلیاکبر صابر
دست مزن!
چشم، ببستم دو دست
راه مرو!
چشم، دو پایم شکست
حرف مزن!
قطع نمودم سخن
نطق مکن!
چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم!
این سخن عنوان مکن
خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم
لیک محال است که من خر شوم
چند روی همچو خران زیر بار؟
سر ز فضای بشریت برآر
سید اشرفالدین حسینی گیلانی (نسیم شمال)
نبین!
بله، چشم، دو چشمم ندید
نگو!
مطیعم، بله، حرفم برید
نشنو!
البته، شدم پاک کر
نخند!
میگریم شب تا سحر
نفهم!
این را نتوانم دگر
دور کن این فکر محالت ز سر
«لال شوم، کور شوم، کر شوم
لیک محال است که من خر شوم»
ساز خموش آتش سوزان خود
رحم بکن بر من و بر جان خود
احمد شفائی